پیش از این برادرى خدایى داشتم که خُردى و حقارت دنیا در دیده اش او را در دیدگاهم بزرگ مى داشت. او از حاکمیّت شکمش رسته بود، پس آنچه را به دست نمى آورد نمى خواست، و آنگاه که به چیزى دست مى یافت زیاده روى نمى کرد.
بیشتر عمرش را به سکوت مى گذراند، و اگر سخن مى گفت بر گویندگان برتر بود و تشنگى پرسندگان را فرو مى نشاند. افتاده بود و ناتوانش مى انگاشتند، امّا در هنگامه تلاش و جهاد «شیر بیشه» و «مار بیابان» بود.
جز در پیشگاه قاضى و هنگام دادخواهى، برضدّ کسى دلیل نمى آورد. هیچ کس را تا آنجا که عذرى مى یافت، سرزنش نمى کرد تا عذرخواهیش را بشنود. از هیچ دردى شکوه نمى کرد تا بهبود مى یافت. آنچه مى گفت خود به کار مى بست، و از آنچه به کار نمى بست سخن نمى گفت. اگر در مجادله بر او غلبه مى کردند، سکوت را از دست نمى داد و در صدد غلبه کردن برنمى آمد. بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن، و چون دو موضوع در ذهنش مى آمد، مى اندیشید کدام یک به هوس نزدیک تر است، همان را وامى نهاد.
پس بر شما باد بدین خصلتها، به آنها پایبند باشید و در به دست آوردنشان بر یکدیگر سبقت گیرید، و اگر نتوانستید همه آنها را به دست آورید، آنچه را مى توانید برگیرید که ضرر را از هر کجا که بگیرى نفع است.

نظرات 1 + ارسال نظر
یحیی چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ق.ظ

عالیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد