حکایاتی در مورد شیخ ابوسعید فضل الله پسر ابوالخیر احمد


آورده اند  که کسی از بغداد برخاست و به مهینه امد به نزدیک شیخ ما (قه)و از شیخ سوال کرد که ای شیخ حق سبحانه و تعالی این خلایق را از برای چه آفرید،حاجت مند افرینش ایشان بود،شیخ ما گفت نه،اما از جهت سه چیز آفرید:
اول انکه قدرتش بسیار بود نظارگی می بایست
دوم انکه نعمتش بسیار بود خورنده میبایست
سوم انکه رحمتش بسیار بود گناهکار می بایست

***************
خواجه حسن مؤدب (ره )گفت در ان زمان که شیخ ما در نیشابور بود مشایخ که در ان عصر بودند چون شیخ بومحمد جوینی و استاد اسماعیا صابونی  و استاد امام ابوالقاسم قشیری  قدس الله ارواحهم  و دیگر بزرگان  پیوسته به نزدیک شیخ می امدند و  با یکدیگر سخن ها می گفتند  و از یکدیگر سؤال ها می کردند،روزی ان جمع به نزدیک شیخ ما بودند در میان سخن این بیت بر زبان شیخ ما رفت:
صاحب خبران دارم انجا که تو هستی         یک دم زدن ،از حال تو غافل نیم ای دوست
انگاه شیخ رو به ایشان کرد و گفت معنی این بیت در قرآن کجاست ایشان بسیار اندیشه کردند و به یکدیگر نگریستند هیچ چیزشان فراز نیامد که بگویند،گفتند شیخ بگوید،شیخ گفت ما را می باید گفت؟  گفتند بلی،گفت:خداوند سبحانه و تعالی می گوید:  ام یحسبون انا لا نسمع سرهم ونجویهم بلی و رسلنا لدیهم یکتبون {آیا می پندارند من رازها و سخنان در گوشی ایشان(بندگان)را نمی شنوم بله می شنوم ،و فرستادگان ما هم نزدیک ایشان هستند (دو فرشته)و یادداشت می کنند}همه تعجب کردند و گفتند ان چه شیخ را فراز می ایدو می نماید هیچ کس را معلوم نیست


@@@@@@@@


آراسته و مست به بازار آیی               ای دوست نترسی که گرفتار آیی
اراسته به زینت دنیا و مست و مخمور به دوستی دنیا،نترسی که فردا در بازار قیامت  بر ان صراط باریک گرفتار آیی که خداوند  می فرماید  اهدنا الصراط المستقیم
###
یک روز شیخ ما به بشتقان می رفت  و خواجه بو علی طرسوسی با ایشان بود  شیخ در راه می گفت اللهم اجعلنی من الاقلین،چون به بشتقان رسیدند و فرود آمدند خواجه ابوعلی به شیخ گفت :که در این راه بر لفظ مبارک شیخ بسیار میرود که اللهم اجعلنی من الاقلین شیخ ما گفت :خداوند تعالی میگوید  وقلیل من عبادی الشکور،ما می خواهیم از ان قوم باشیم که شکر نعمت او را به جای می آورند.
###
شیخ ما گفت :از ابوعلی فقیه شنیدم  که گفت:رابعه(زن عارف) را پرسیدند که ،بم ادرکت ما ادرکت،قالت:بکثرة قولی هذا(اعوذ بک من کل شاغل یشغلنی عنک و من کل مانع یمنعنی عنک)پناه می برم به تو از تمامی کارها که مرااز تو باز دارد و هر مانعی که مرا از تو دور کند
###
یا رب بی تو دمی قرار نتوانم کرد
                                 احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
                                 یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
###

شیخ ما گفت :از امیر مؤمنان علی علیه السلام و الصلاة سوال شد از معنی رکوع؛
گفت:المسلم یرکع و یقول بقلبه ،لو ضرب عنقی لم ادع دینی و عبادة ربی(مسلمان رکوع می کند و با قلب خویش می گوید ،اگر گردنم زده شود دینم و عبادت پردورگارم را نخواهم کرد)
###
شیخ ما گفت:اویس قرنی گفت کسی که سه چیز رادوست داشته باشد آتش دوزخ از رگ گردن به او نزدیک تر است،
1.خوش گویی مردمان درباره او
 2.غذاهای لذیذ و خوشمزه
3.لباسهای خوب وراحت

###

شیخ ما روزی در حمام بود، درویشی شیخ را خدمت می‌کرد و دست بر پشت شیخ می‌مالید و شوخ بر بازوی او جمع می‌کرد چنان‌که رسم قائمان باشد. تا آن کس ببیند که او کاری کرده است. پس در میان این خدمت از شیخ سوال کرد که:«ای شیخ! جوانمردی چیست؟»

شیخ ما حالی گفت: «آن‌که شوخِ مرد به رویِ مرد نیاوری.»

همه‌ی مشایخ و ائمه‌ی نیشابوری چون این سخن شنودند اتفاق کردند که کسی در این معنا بهتر ازین نگفته است»