حدیث عنوان بصری از اما م جعفر صادق(ع):

حدیث عنوان بصری از اما م جعفر صادق(ع)
حضرب امام جعفر صادق فرمود:که ای ابا عبدالله (شخص سوال کننده (شیخ احمد فراهانی )) ،علم به آموختن نیست همانا علم نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک وتعالی اراده ی هدایت او را کرده قرار می گیرد. پس اگر خواهان علمی هستی ابتدا در جانت حقیقت عبودیت را طلب کن وعلم را با عمل کردن به دانشت بخواه واز خداوند طلب فهم کن تا خدا به تو بفهماند .
وفرمود حقیقت عبودیت سه چیز است:
1.بنده ی خدا برای خودش در آنچه خدا به وی سپرده ملکیتی نبیند ؛چرا که بردگان مالی ندارند،همه ی اموال را مال خدا می بینند ودر جایی که خدا فرموده است مصرف می کنند.
2.بنده ی خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نمی کند.
3.تمام اشتغال او به کاری منحصر می شودکه خداوند او را به کار امر یا از آن نهی فرموده است
بنابراین اگر بنده ی برای خودش در آنچه که خدا به او سپرده است ملکیتی نبیند،انفاق نمودن در آنچه خدا فرموده است براو آسان می گردد.و چون بند ه ی خداتدبیر آمرزش رابه مدبرش بسپارد مصائب و مشکلات دنیابر او آسان می شود.و زمانی که اشتغال ورزدبه انچه خدا امر یا نهی کرده است دیکر فراغتی برای خود نمایی و فخرفروشی نمی بابد
چون خداوند بنده ی خود را به این سه خصلت گرامی دارد ،دنیا و ابلیس و مردم در نظر وی آسان می گردد
و برای زیاده اندوزی و فخرفروشی و مباهات به دنبال دنیا نمی رود و برای عزت و بزرگی آنچه را در دست مردم است طلب نمی کند و روزگارش را به تباهی از دست نمی دهد. این اولین پله از نردبان تقوا است که خداوند تبارک وتعالی می فرماید :"آن سرای آخرت است که برای کسانی که در زمین اراده ی بلند منشی ندارندودنبا ل فساد نمی گردند قرار دادیم وسراانجام نیک تنها برای مردم با تقوا است."
گفتم یا ابا عبدالله(امام جعفر صادق )! مرا سفارش وتوصیه ای کن فرمود :"تو را به نه چیز شفارش میکنم که آنها توصیه من به تمامی آرزومندان راه خداست واز پروردگار می خواهم که تورا در انجام آنها موفق نماید . سه مورد آن در مورد تربیت و تأیب نفس است و سه مورد در دباره ی صبر و بردباری وسه مورد آخر در رابطه با علم و دانش است . بر تو باد که این سفارشات را حفظ نمایی و درانجام آنها کوتاهی نکنی.
واما آنچه در مورد تربیت نفس است:
1. مبادا جیزی را بخوری که بدان اشتها نداری که این کار ،حماقت وابلهی را به همراه دارد.
2. غذا مخور مگر آن گاه که گرسنه شوی.
3. چون خواستی که بخوری با نام خدا و از حلال بخور ویاد آور سخن رسول خدا باش که فرمودند:"آدمی ظرفی را بد تر از شکمش پر نکرده است."پس اگر ناچار به خوردن شدی یک سوم شکم را برای طعام ،یک سوم برای آب و یک سوم دیگر را برای تنفس قرار بده.
و اما نکاتی که درباره ی حلم است :
1. اگر کسی بگوید :اگر سخنی گویی ده برابر می شنوی،تو بگو :اگرده تا بگویی سخنی نشنوی .
2. اگر کسی تورا دشنام دهد به او بگو:اگر در موردآنچه گفته ای راستگو هستی از خدا می خواهم که مرا بیامرزد و اگردر آن دروغ گویی از خدا خواهانم که از تو در گذرد .
3. اگر کسی تورا تهدید به ناسزاگویی کند تو اورا به خیر خواهی ومراعاتش وعده بده.
اما آن سه که درباره ی علم است :
1. آنچه را که نمیدانی از دانایان بپرس ومبدا سوالی برای امتحان کردن وبه زحمت انداختن از آنان بپرسی.
2. مبادا براساس خود رأیی و خود محوری دست به کاری زنی در تمام کارهایی که زمینه احتیاط وجود دارد مسیر احتیاط را رها مکن.
3. از فتوا دادن بگریز همان طور که از شیر درنده می گریزی و مراقب باش گردن خود راپل عبور مردم قرار ندهی.




تقدیر

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفت هست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

یا علی بن حسین ادرکنی

ای عابد دشت کربلا ادرکنی *********************ای وارث شاه شهدا ادرکنی
هم خسته ی تب بودی هم تشنه ی آب ********** ای بسته به زنجیر جفا ادرکنی

این روزها چقدر هوای تو می کنم

این روزها چقدر هوای تو می کنم حتی غروب گریه برای تو میکنم

گاهی کنار پنجره می نشینم و چشمی میان کوچه رهای تو می کنم

خیره به کوچه میشوم اما تو نیستی یاد تو .یاد مهرو وفای تو می کنم

خود نامه ای برای خود می نویسم و ان را همیشه پست به جای تو میکنم

وقتی که نامه میرسد از من به من میخوانم و دوباره هوای تو میکنم

میخواستم

میخواستم که باشم خاطر عشق یادی که فراموشی نداره

میخواستم تو شبستون سیاهی باشم شمعی که خاموشی نداره

می خواستم توی باغی برویم .نتونستم میخواستم گل عشق ببویم نتونستم

به هرراهی که خواستم برم نتونستم میخواستم که خود را بجویم نتونستم

عشق

بر ماسه ها نوشتم ...............دریای هستی من ..........از عشق توست سرشار ...........اینرا به یاد بسپار بر ماسه ها نوشتی.............. ای همزبان دیرین..............این ارزوی پاکی است ...........اما به یاد بسپار

خیزاب تیزپایی..........راز ونیاز مارا می شست وپاک میکرد........بر باد رفتنی را.....می بردوخاک میکرد

دریا ترانه خوان مست............سر بر کرانه میزد................و آن اتش نهفته.............. در ما زبانه میزد

*******************************************************