دکتر علی شریعتی..................

دلهای بزرگ و احساس های بلند ، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند . عشق هایی که جان دادن در کنارشان آرزوئی شورانگیز است. اما کدام معشوقی مخاطب راستین چنین عشقی تواند بود؟ ، این عشق ها همواره در فضای مهگون و جادوئی اسطوره و افسانه سرگردان اند و در دل کلمات شعر و در حلقوم ناله های موسیقی و در روح ناپیدای هنرها و یا در خلوت دردمند سکوت و حسرت و خیال و تنهائی چشم براه آمدن کسی که می دانند نمی آید! راستی چرا عشق ها راست اند و معشوق ها دروغ ؟ وانگهی عشق مگر نه بیتابی شورانگیز دل ها است در جستجوی گم کرده خویش ؟









رنج « تلخ » است ولی وقتی به « تنها »یی می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند. طعم توفیق را می چشاند.....
.... و چه « تلخ » است لذت را « تنها » بردتن و چه زشت است زیبایی ها را « تنها » دیدن و جه بدبختی آزار دهنده ای است « تنها » خوشبخت بودن !!!در بهشت « تنها » بودن سخت تر از کویر است.... در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند یاذ « تنها »یی را در سرت زنده می کند.
« تنها » خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است. که « تنها » بودن بودنی به نیمه است و من برای نخستین بار و آخرین بار در هستی ام رنج « تنها »یی را احساس کردم.... .








.. و اما حدیث ما و شریعتی مثال فیل در داستان مولوی است .
هر کس برداشتی و هر کس فهمی .
ما مجبوریم برای شناخت شریعتی به سراغ خود او برویم.
اندیشه ی شریعتی اندیشه ی زندگی است ، با چندین بعد .
شریعتی در جستجوی انسان کامل است ، این است که نمی توان پیرو شریعتی بود و بر ظلم به نام دین چشم بر بست . که نمی توان پیرو شریعتی بود و بر فقر به نام آزادیخواهی چشم بر بست . که نمی توان پیرو شریعتی بود و بر عقب ماندگی و جهل به نام هویت ملی چشم بر بست . که نمی توان پیرو شریعتی بود و بر بی معنایی و تقلید به نام جهان مدرن چشم بر بست.
شریعتی ما را آزاد ، آگاه ، عدالت طلب و اصیل می خواهد و این دعوتی است آرمانی ، و به همین دلیل به کار روزگار ما می آید . به کار این روزگاری که ، الگو ها همه مندرس شده ، همه بت ها شکسته و همه بهشت ها جهنم ، همه آرزو ها یاس و نسلی ساخته در به در، نسلی که قرار بود مکتبی باشد ، دین دار ، انقلابی ، نه شرقی نه غربی و امروز در جستجوی فرار است . هر جا که اینجا نیست.
و اما این نسل در به در چرا به سراغ شریعتی می رود ؟ پاسخ ما را خود او داده است:
من همه امیدم برای آینده این ملت به همین هاست ، همین بی قالب های آزاد آگاه و تشنه .
شریعتی به ما اعتماد کرد و اعتماد ما را نیز به دست آورد .
ما هم نسلی هستیم که با سماجت در دوست داشتن او نگذاشت که اندیشه هایش به مرده ریگ بدل شود.
و این نسل بود که سیاست مداران را که متکی بر آمار و آرا موضع می گیرند مجبور ساخت که بعد از دو دهه سکوت دوباره به یاد شریعتی بیافتند .
می بینیم که شریعتی سه نسل است که دست از سر ما بر نمی دارد.
شریعتی وکیل مدافع نمی خواهد خودش ابزار دفاع از خویش و ابزار نقد خود را داراست و جذابیت او از همین جاست.
بله شریعتی اندیشمندی است انقلابی ...
این است که ما بیشتر از همیشه به او در این زمان نیاز مندیم . چرا که نمی توان دستها را بست ، امید ها را گرفت ، اندیشه ها را کور کرد و گفت که بساز.
اما شاید ، شاید در پرتو این دعوت بتوان از این نسل در به در خواست که نرو ، بمان ، بساز و تغییر ده
منع:http://www.iran-goftogoo.com
نظرات 2 + ارسال نظر
mori پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:23 ب.ظ http://labkhandsara.blogfa.com

سلام
وب خوبی داری
به منم سر بزن
منتظرم

مجاااز پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:43 ب.ظ http://majaaaz.blogfa.com/post-74.aspx

جالبه.
یه زمانی فکر میکردم ؛زود رفتن؛ؤ شریعتی ی آزمایش بوده واسه ملت ما! و بویژه واسه نخبه ترها و متفکرتر های ملت... تا میزان انصافشون سنجیده بشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد