آثار ایمان


آثار ایمان
244
خداوند ایمان را براى پالایش از شرک واجب کرد،
و نماز را براى دورى از خودبینى و خودپسندى،
و زکات را براى گشایش روزى،
و روزه را جهت آزمایش خلوص بندگان،
و حجّ را براى تقویت دین،
و جهاد را به خاطر عزّت و شکست ناپذیرى اسلام،
و امر به معروف را جهت مصلحت توده،
و نهى از منکر را به منظور بازداشتن نادانان،
و پیوند با خویشان را براى رویش نسل،
و قصاص را به منظور حفاظت از خونریزى،
و اجراى حدود الهى را به خاطر جلوگیرى از گناهان،
و ترک شرابخوارى را براى نگهدارى عقل،
و دورى از دزدى را به منظور ضرورت پاکدامنى،
و ترک آلودگىِ دامن را به خاطر حفظ خاندان و تبار،
و ترک همجنس بازى را براى حفظ نسل،
و به قانون گواهى دادن را براى کشف مطالب انکارشده،
و ترک دروغ را براى بزرگداشت و احترام راستگویى،
و سلام را جهت امنیّت از ترسها،
و امامت را براى سامان دادن امّت،
و اطاعت را براى تحقّق امامت.


پیش از این برادرى خدایى داشتم که خُردى و حقارت دنیا در دیده اش او را در دیدگاهم بزرگ مى داشت. او از حاکمیّت شکمش رسته بود، پس آنچه را به دست نمى آورد نمى خواست، و آنگاه که به چیزى دست مى یافت زیاده روى نمى کرد.
بیشتر عمرش را به سکوت مى گذراند، و اگر سخن مى گفت بر گویندگان برتر بود و تشنگى پرسندگان را فرو مى نشاند. افتاده بود و ناتوانش مى انگاشتند، امّا در هنگامه تلاش و جهاد «شیر بیشه» و «مار بیابان» بود.
جز در پیشگاه قاضى و هنگام دادخواهى، برضدّ کسى دلیل نمى آورد. هیچ کس را تا آنجا که عذرى مى یافت، سرزنش نمى کرد تا عذرخواهیش را بشنود. از هیچ دردى شکوه نمى کرد تا بهبود مى یافت. آنچه مى گفت خود به کار مى بست، و از آنچه به کار نمى بست سخن نمى گفت. اگر در مجادله بر او غلبه مى کردند، سکوت را از دست نمى داد و در صدد غلبه کردن برنمى آمد. بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن، و چون دو موضوع در ذهنش مى آمد، مى اندیشید کدام یک به هوس نزدیک تر است، همان را وامى نهاد.
پس بر شما باد بدین خصلتها، به آنها پایبند باشید و در به دست آوردنشان بر یکدیگر سبقت گیرید، و اگر نتوانستید همه آنها را به دست آورید، آنچه را مى توانید برگیرید که ضرر را از هر کجا که بگیرى نفع است.

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

بیا که رایت منصور پادشاه رسید

نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد

جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن

قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور

ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

صبا بگو که چه ها بر سرم در این غم عشق

ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق

همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول

ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید

قلب

پاره گوشتى به رگ حیات انسان آویخته است که از شگفت انگیزترین اعضاى او، یعنى قلب است که زمینه هایى از حکمت و نیز ضدّ آن را در خود جا دهد. 

 پس اگر امید در آن پدید آید طمع به سراغش رود و او را خوار سازد، 

 و اگر طمع هجوم آورَد حرص او را هلاک خواهد ساخت، 

 و اگر ناامیدى چیره شود اندوه او را از پا درآورَد، 

 و اگر خشم بر او عارض شود تندخویى حاکم گردد، 

 و اگر رضامندى او را خوشبخت سازد عنان اختیار از کف دهد،  

 و اگر ترس او را فراگیرد دست روى دست گذارد، 

 و اگر امنیّت دامنگستر شود غرور و غفلت آن را از او رباید، 

 و اگر مصیبتى بدو رسد جزع و فزع رسوایش کند، 

 و اگر به مالى دست یازد طغیان کند،  

 و اگر دچار تهیدستى شود در دام بلا افتد، 

 و اگر گرسنگى او را به ستوه آورَد ناتوانى زمینگیرش کند، 

 و اگر سیرى از حد گذرد پرخورى او را بیازارد. 

 پس هر کوتاهى او را ضرر رسانَد و هر تندروى براى او فساد آورَد.

شمایان را به پنج چیز سفارش کنم که.....

شمایان را به پنج چیز سفارش کنم که اگر براى به دست آوردن
آنها بر مرکبهاى بادپاى سخت برنشینید، سزاست:  

 هیچ یک از شما چشم امیدش جز به پروردگار نباشد;  

و جز از گناه او نهراسد;  

و آنگاه که از کسى درباره چیزى که نداند پرسند، شرم نکند که گوید ندانم; 

 و هیچ کس از یادگیرى شرم نکند;  

و بر شما باد به صبر، که صبر از ایمان چون «سر» از «بدن» است;  و در پیکرى که سر نباشد خیرى نیست، همان گونه در ایمانى که صبر نباشد خیرى نخواهد بود